داشتم دفتر خاطرات بابا رو میخوندم، یه جایى از من بخاطر طرز حرف زدنم با پسر عموم که ٥-٦ سال ازم کوچیکتر بود شکایت کرده بود، راضى نبوده ازم! دلم میخواست الان روبروم بود و سرش داد میکشیدم میگفتم به درک که راضى نبودى، اصلا به تو چه که من چجورى با دیگران حرف میزنم، با این افکارتون گُه زدین به زندگى منو اون دوتاى دیگه، اینقدر توى فشار بودیم که از اونور بوم افتادیم، 

اگه نگم همه ش، ولى مسبب ٩٠ درصد بدبختیاى الانم حاصل شرایط نکبت دوران تجردمه

میدونم دستت از دنیا کوتاهه، ولى بابت این چیزا نمیبخشمت

امشب بیا به خوابم که توى روت بگم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Courtney منطقه رویایی دوهزار + زیبایی ها ، ویلاها و تفریحات امیرحسین فراست گیتا پویش تنورگازی فر شیرینی پزی - نمایندگی فروش تنورگازی-تنورخانگی شهرکرد تبریز سوله|سوله سازی تبریز|ساخت،اجرا،محاسبه و نصب طراحی و اجرای نما مراقبت پوست شیراز