حرفهـاى گوشه‌ی دلم



داشتم دفتر خاطرات بابا رو میخوندم، یه جایى از من بخاطر طرز حرف زدنم با پسر عموم که ٥-٦ سال ازم کوچیکتر بود شکایت کرده بود، راضى نبوده ازم! دلم میخواست الان روبروم بود و سرش داد میکشیدم میگفتم به درک که راضى نبودى، اصلا به تو چه که من چجورى با دیگران حرف میزنم، با این افکارتون گُه زدین به زندگى منو اون دوتاى دیگه، اینقدر توى فشار بودیم که از اونور بوم افتادیم، 

اگه نگم همه ش، ولى مسبب ٩٠ درصد بدبختیاى الانم حاصل شرایط نکبت دوران تجردمه

میدونم دستت از دنیا کوتاهه، ولى بابت این چیزا نمیبخشمت

امشب بیا به خوابم که توى روت بگم


یادم نمیاد توى هیچ دوره اى از زندگیم اینقدر دلسرد بوده باشم، انگار واقعا دیگه کارى ندارم توى این دنیا، نه امیدى و نه انگیزه اى. حالا میفهمم عصبانیت و هر واکنش تند منفى هم نشونه زنده بودنه، اما حالا تنها واکنش من بغل کردن پتو و جمع شدن توى خودمه و فکر به اینکه کى به تهش میرسه این شربت حیات.

حتى دیگه نا ندارم در برابر کسى که محکومم میکنه به اینکه تقصیر خودته و یه حرکتى بکن، از خودم دفاع کنم. رسیدم به جایى که به همه حق بدم که فقط دهنشونو ببندن. 

وقتى مامانم غر میزنه توى دلم میگم کاش نبودى، بعد زود میگم خدایا من ارزوى مرگ واسه کسى رو ندارم، من نمیتونم براش کارى کنم ولى از شنیدن اینهمه ناله هم خسته شدم، اصلا منو ببر که واسه همیشه راحت شم. 

از اولشم من گیر کرده بودم، همون وقتى که خواهر و برادر اشغالم همه مسئولیت هارو انداختن گردن من، حتى پدرم مسئولیت همسرش رو! و من شدم سنگ صبور مادرى که از کودکیش پر از اه و حسرت بوده. من که فقط ١٧-١٨ سال داشتم! 

اون وقتها امید به اینده سر پا نگهم میداشت، تصور اینکه یه روز عاشق میشم، معشوق میشم! .

اما امروز دیگه امیدى نیست، امروز فهمیدم از اولم قرار نبوده این دنیا واسه من جاى لذت بخشى باشه! 

خدایا

تا چند وقت پیش باهات دعوا میکردم،قهر میکردم، انتظار کمک داشتم

اما مدتیه که دیگه کارى باهات ندارم، دیگه مطمئن شدم کارى ازت بر نمیاد، هیچ کارى!


ده دوازده سالم بود

سر پله هاى خونه داییم نشسته بودم و یواشکى گریه میکردم

دختر داییم که از من کوچیکتر بود توى راه مدرسه با یه پسره دوست شده بود و کلا روى ابرا سیر میکرد، منم داشتم خودمو سرزنش میکردم که خاک بر سرت کنن اونى که داره قاه قاه میخنده عاشق شده،تو غلط میکنى بخندى،واسه چى بخندى اصلا!

بعدها فکر کردم اونایى که اهنگ عاشقانه گوش میکنن حتما عاشقن

اما الان مث وقتى شدم که کلى غذا خوردى و حالت از هرچى غذاس به هم میخوره

عشق تا وقتى عشقه که دوره

نزدیک که شد گندش در میاد

البته شرایطم بى تاثیر نیست


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

امیدبان آشپزباشی s-irannovinclinic رودخانه ماه مهاجرت به استراليا TEHRAN-ISFAHAN مذهبی اپ - مارکت مذهبی معرفی انواع اسپری و ژل های تاخیری نقاشی ساختمان Alan